کشورهای منطقه غرب آسیا و به ویژه قطبهای قدرت در منطقه، یعنی ایران، عربستان و ترکیه کشورهایی هستند که با ناهمانندی و گونهگونگی همسایگی روبرو هستند. به این معنی که همسایگان در این منطقه به لحاظ ویژگیهای جغرافیایی، استراتژیک، سیاسی، ژئواکونومیکی، فرهنگی، تمدنی، تاریخی، دغدغههای امنیتی و... گوناگون و ناهمانند هستند. درنتیجه از یکطرف، سیاست خارجی کشورهای منطقه و بویژه قطبهای قدرت یا قدرتهای اصلی در منطقه نسبت به کشورهای همسایه خود چندگانه و متفاوت و نه واحد و تک چهره است. بنابراین این کشورها نمیتوانند همانند اتحادیه اروپا یک سیاست همسایگی واحد، یکدست، همسان، و مدون، با یک منطق و رفتار نسبتاً واحد نسبت به همسایگان خود داشته باشند.
از طرف دیگر مسائل و مشکلات اصلی در کلیت منطقه و نوع نگاه به چگونگی حل و فصل آن تعیینکننده سیاست خارجی کشورهای عضو منطقه است. از این رو در این منطقه هنگام تحلیل و مطالعه باید به دنبال شناسایی مسائل و مشکلات اساسی منطقه به عنوان نقطه آغازین تحلیل بود. این امر باعث میشود تحلیل نظری موضوعاتی که کشورهای مختلف در سطح منطقه را با خود درگیر میکند پیچیده باشد. این پیچیدگی سبب میشود که به دنبال خلق نگاه نظری خاص باشیم که بتواند این نظام منطقهای را تبیین کند.
یکی از اصلیترین نظریاتی که در رابطه با نظامهای منطقهای ارائه شده است، نظریهی مجموعهی امنیت منطقهای باری بوزان است. نظریۀ باری بوزان در سالهای اخیر، محل توجه محافل سیاستگذار و آکادمیک در حوزۀ امنیت بوده و بر اساس آن تلاش شده است راهبردهایی طراحی، و تجویزهایی برای کشورهای مختلف ارائه گردد. همچنین پژوهشهایی با بهرهگیری از این نظریه در جهان و ایران انجام شده است؛ اما واقعیت این است که صرف بهرهبرداری از این چهارچوب و سایر چهارچوبهای نظری در این حوزه نمیتواند گامی مثبت در مطالعات امنیتی باشد؛ ازاینرو، مواجهۀ انتقادی با این نظریه و دیگر نظریههای مشابه در این حوزه، ضرورت اندیشکدهها و دانشگاههای ایران است؛ زیرا بهنظر میرسد مواجهۀ انتقادی و ارزیابی این نظریهها گامی رو به جلو به سمت فهم و درک تحولات امنیتی منطقهای ازیکسو، و بالا بردن قدرت تحلیل این نظریهها در مواجهه با رویدادهای جدید خواهد بود.
در این راستا، چند نمونه از نقدهایی که بر نظریه مجموعه امنیت منطقهای باری بوزان وارد است، عبارت از این است که؛
- این نظریه تمام مناطق جهان را مشابهِ هم درنظرگرفت و برای تبیین آنها، چهار متغیر ثابت (مرز، قطب، آنارشی و الگوی تعامل) را مبنا قرار داد. درحالیکه باید گفت تبیین تحولات جدید در عرصۀ بینالملل و مجموعههای امنیتی منطقهای، نیازمند مشابه فرض نکردن همۀ مناطق، جرح و تعدیل در این نظریه، متغیرهای مطرحشده در آن و غیره است.
- عناصر چهارگانه در نظریۀ وی الزاماً قادر به تبیین موضوعات امنیتی در همۀ مناطق ازجمله غرب آسیا نیست.
- بوزان متغیرهای تشکیلدهندۀ مجموعۀ امنیت منطقهای را از پیش معین، پراکنده از هم و بدون ارتباط با هم درنظر میگیرد.
- در نظریه مجموعه امنیت منطقهای بوزان مشخص نیست که نقطه آغازین تحلیل کجاست.
- در تحلیل نظامهای منطقهای مشخص نیست که کدام یک از عناصر چهارگانه میتواند به عنوان دال کانونی مورد توجه قرار گیرد و تحلیلگران را به سمت شناخت عناصر دیگر راهنمایی و هدایت کند.
- مشخص نیست که کدام یک از عناصر چهارگانه قادر است که روابط بین دیگر عناصر را شکل دهد و امکان شکلگیری یک نظام منطقهای به عنوان یک کلیت واحد را متصور سازد.
در حالی که در راستای تکمیل و اصلاح این نظریه در جهت افزایش غنای تبیینی آن برای همه مناطق به صورت عام و منطقه غرب آسیا به صورت خاص، بایستی متغیرهای جدیدی به متغیرهای چهارگانه اضافه شود؛ میان متغیرها رابطهای ارگانیک و انداموار، و نیز رابطهای تقدم و تأخری ایجاد شود و متغیرها از نو تعریف شوند.
در این سخنرانی تلاش شد که ضمن نشاندادن نقص تبیینی نظریۀ مجموعۀ امنیتی در تجزیهوتحلیل مناطق، بهویژه منطقۀ غرب آسیا، پیشنهادی تکمیلی، با اضافه کردن سه متغیر مسئله و مشکله، فرد (یا نقش رهبران) و متغیر ساختار نظام بینالملل به متغیرهای مدنظر بوزان، و با ایجاد ارتباط ارگانیک و انداموار میان متغیرها و بازتعریف آنها، قدرت تبیینی و کاربست این نظریه جهت تجزیهوتحلیل وقایع منطقۀ غرب آسیا افزایش یابد. از نظر پوراسمعیلی، مسئله و مشکله اصلی مطرح در منطقه غرب آسیا، وجود دولتهای فرومانده یمن و سوریه و تا حدی عراق است که الگوی تعاملی در سطح منطقه را رقابتی- تعارضی، و سیاست خارجی کشورهای منطقه را متأثر از خود کرده است.
از نظر سخنران، در مقایسه با اروپا نمیتوان از یک سیاست همسایگی واحد، مبتنی بر همکاری در میان کشورهای منطقه غرب آسیا سخن گفت. زیرا؛
1. هر کدام از کشورهای منطقه تعریفی سفت و سخت از حاکمیت، منافع ملی و امنیت ملی خود دارند. این امر میزان غلظت آنارشی در منطقه را بالا برده و الگوی تعاملی در سطح منطقه را رقابتی- تعارضی کرده است.
2. در منطقه نگاه مشترک به مسائل و مشکلات منطقهای و چگونگی حل و فصل آنها وجود ندارد. به عبارت دیگر، میان کشورهای منطقه یک نگاه جمعی و مبتنی بر اجماع وجود ندارد.
3. کشورها ارزش ها و هنجارهایی متفاوت دارند، هیچ کدام برای دیگری به عنوان الگو مطرح نیستند.
4. هیچ کدام از کشورها آن مقبولیت و مشروعیت را ندارد که بتواند سیاست همسایگی را به پیش ببرد.
5. هیچ کدام از کشورها این قدرت را ندارند که برای پیشبرد یک سیاست واحد همسایگی، نظام پاداش و تنبیه در منطقه داشته باشند.
6. متأثرکردن سیاست خارجی کشورهای منطقه توسط قدرتهای بزرگ بسیار زیاد است. به عبارتی سیاست خارجی در منطقه از استقلال کمی برخوردار است.
بنابراین، از آنجایی که جنس و ماهیت مسائل و مشکلاتی که کشورهای منطقه را با خود درگیر کرده است، از جنس سخت امنیتی و سیاسی و نه جنس نرم اقتصادی و فرهنگی است، الگوی رابطهای در منطقه نیز رقابتی-تعارضی است و سیاست خارجی کشورهای منطقه را نیز متأثر از خود، یک سیاست خارجی خصومتطلب و رقابتجویانه میکند.
حتی اگر به دنبال نقطه شروعی برای سیاست همسایگی در منطقه باشیم و مثلاً بگوییم که کشورها حول مباحثی مانند زبان فارسی مشترک یا تمدن نوروز حول هم جمع بشوند نیز، مشکل همچنان پابرجا خواهد ماند و سبب ایجاد یک سیاست همسایگی واحد مابین کشورهای منطقه نخواهد شد، زیرا در منطقه مباحث در بعد مذهبی-ارزشی بر بعد ملی غلبه دارد و موانعی را ایجاد میکند.
بنابراین آنچه که میتواند برای آغاز همگرایی و همکاری میان کشورهای مختلف در سطح منطقه غرب آسیا یک اصل و مبنا باشد، تغییر و شیفت نگاه رهبران منطقه از مسائل سفت و سخت امنیتی و سیاسی به مباحث نرم مانند مسائل اقتصادی، زیست محیطی و انسانی است.
منبع: عطنا
پایان/
نظر شما